آموزش عاشق شدن
باید بدونی چجوری عاشق شی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید تو جامعه اتفاقات دردناک عجیبی دیدم از قتل تا خودکشی دیدم جونا دارن یه کلاه بزرگ سر خودشون میزارن بنام عشق و هر کسی هم یک روز دچارش میشه دیدم غم و بدبختی مردم از چار چیزه بیکاری ، خانواده ، عشق ، دین دوست دارم همه خوشبخت باشید از خدا کمک بخواهید من سعی میکنم تو این وبلاگ در باره عشق و خونواده مطالبی اموزنده قرار بدم امید وارم استفاده کنید
آخرین مطالب
نويسندگان
چت با من

 طبق آماری که دوستان گرفتن در تهران خیلی از دختر ها دوست دارند که با پسری ازدواج کنند که قبلا دوست دختر داشته بوده باشه و فکر میکنن توی دوستی ها پسر چیز های خوبی مثل آداب معاشرت با دختر ها و چجوری رفتار کردن و . . . را یاد گرفته در صورتی که کاملا اشتباهه و خیلی عوارض داره 

بخام ساده بیان کنم باید بگم پسری که با کسی دوست بوده و احساساتشو صرف یکی کرده می شه گفت قلبش پر شده و دیگه حال ناز کشیدن و اینا را نداره دیگه نمیتونه زیاد کسی را تو دلش جا بده

در اسلام باید رابطه بین پسر و دختر در چارچوب شرع باشد، اسلام نمی گوید که پسر نباید به دختر علاقه پیدا کند و یا با او ارتباط برقرار نماید، چرا که این غریزه (علاقه به جنس مخالف) هم همچون غرایز دیگر مثل گرسنگی و غیره آفریده ی خداست و خدا هم چیزی را بدون حکمت نمی آفریند و لذا باید ارضاء گردد تا عوارضی همچون عدم تعادل روحی و یا اضطراب و عدم آرامش روحی، دامنگیر انسان نشود.و از طرف دیگر بی بند و باری و ارضای غیر معقولانه این غریزه هم مفاسدی را بدنبال دارد که سعادت او را در دنیا و آخرت، خدشه دار می کند.
اسلام نه رهبانیت را می پسندد که بدنبال سرکوبی غریزه جنسی است و نه حیوانیت را که در ارضای غریزه جنسی خود، حد و مرزی و چارچوبی را نمی شناسد .ولذا هم ازدواج را تشویق نموده است و هم فرموده است هر نوع ارتباط جنسی باید در چارچوب ازدواج دائم یا موقت، باشد.و البته لازم است که ذکر گردد، ممکن است در جامعه یا عصری در اثر تعلیمات غلط، فطرت در نطفه خفه گردد و ندای او به گوش جان انسانها نرسد، و اینجاست که مفاسد روابط نامشروع باید برای مردم تبیین گردد که ما در ذیل به مواردی اشاره می کنیم:
در این شیوه زندگی گرچه غریزه جنسی تا حدودی ارضا شده است. منتهی چون انسان موجودی است که هیچگاه سیر نمی گردد و همیشه بدنبال لذت جدیدتر و بیشتر است و این هم بخاطر تنوع طلبی اوست، اگر پایبند به اصل و قانونی نباشد که او را محدود کند، همیشه بدنبال لذت جدیدتری است و این موجب می شود که تمام وقت و امکانات انسان، صرف همینگونه کارها شود و در نتیجه استعدادهای دیگرش شکوفا نگردد مثلا انسان اگر بخواهد در زمینه علمی به جایی برسد، نباید ذهن خود را مشغول اینگونه کارها کند . داشتن دوست دختر باعث می گردد تا بنیان و نظام خانواده سست گردد و شوهر به زنش بی رغبت گردد و این مفسده ای است غیر قابل جبران چون نیاز انسانها، تنها در مسائل جنسی خلاصه نمی گردد، انسان علاوه بر نیاز جنسی، نیاز به همدمی دارد که با او از مشکلاتش بگوید و در کنارش آرامش پیدا کند و این آرامش در جایی غیر از کانون خانواده، دست یافتنی نیست.داشتن دوست دختر خود عاملی است برای کم رنگ شدن محبت شوهر به زن و در نتیجه طلاق و ارضا نشدن نیازهای دیگر انسان. در کانون خانواده است که فرزندان مهر پدر و مادر را تجربه می کنند و در پرتو این محبتهاست که استعداد فرزندان شکوفا می گردد.آمار نشان می دهد که درصد زیادی از بزهکاران از کانون گرم خانواده بی بهره بوده اند پس می توان نتیجه گرفت که در اثر روابط نامشروع سلامت روحی زن و شوهر و کودکان به خطر می افتد.از هم گسیخته شدن نسل انسانها و انتشار بیماریهای گوناگون تناسلی همچون ایدز و... هم از مفاسدی است که بر داشتن دوست دختر مترتب است و مفاسد دیگر که بیان همه آنها مجال دیگری را می طلبد .

 

 اینو حتما حتما همه بخونید

حتی اونا که دوست جنس مخالف  ندارن!

طبق آمار دست و پا شکسته ای که دارم 80 درصد دوستی های دختر و پسر به ازدواج نمیرسه

از اون 20 درصد 70 درصدش به طلاق می کشه

از اون 30 درصد هم نصفشون با هم زندگی خوبی ندارن و به زور ویا به خاطر مهریه یا بچه هاشون هم دیگه را تحمل میکنن

واقعن ارزش داره خودمونو بدبخت کنیم؟

اگه سو استفاده جنسی نشه!

 اگه یکی ار دو طرف کارشون به خود کشی نکشه

اگه افسردگی نگیرن و از درس و زندگی زده نشن یا سنگ دل نشن!

که خیلیا اونطوری میشن!

یاد و فکر و محبت های طرف قبلی از ذهنشود بیرون نمیره به باعث میشه تو زندگی از همسرش کم بزاره  بلاخره توی اون دوستی محبت هایی را بیهوده صرف یه چیز بی مصرف کرده و میشه گفت قلبش پر شده و دیگه جا نداره و این باعث میشه زندگی را برای خودش و همسرش سخت تر کنه و از اون لذت نبره و ممکنه به جدایی بکشه! دلیل این که در تهران بیشترین آمار طلاق را داریم همینه ...

داستان دوستی دختر و پسر زیر را خونید

در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب ...

 اگه از اون دختر پسر های گلی هستید که از تو اینترنت دنبال زن و شوهر هستید این را بخونید

به دنبال شوهر اینترنتی:

با خود گفتم که عصر ارتباطات است و جهان به کوچکی دهکده ای ؛ پس دیگر

دغدغه " فرهنگ بسته" را ندارم که صبر کنم تا خواستگاری از در وارد شود.
کامپیوتر را روشن می کنم ، به اینترنت وصل می شوم و از میان هزاران جوان برومند ، با سواد ، های کلاس و با فرهنگ که آنها هم، چون خودم به اینترنت وصل هستند ، دست به گزینش می زنم و بهترین شوهر عالم را ( اگر وجود داشته باشد) برای خودم انتخاب می کنم.
با آی دی خودم وارد چت رومهای مختلف با مضامین عاشقانه می شوم . پی ام های مختلف، مرا بمباران می کنند. پسرهای برومند ، با سواد و با فرهنگ، گویی در انتخاب من رقابت می نمایند.
A s l؟
نمی دانم جواب کدام را بدهم . همه مستقیم سر اصل مطلب می روند.
و سن و جنس و محل مرا می خواهند. بعد هم ادعاها و مطالبی را اظهار می کنند که برایم صحت و سقم آن ها همیشه در پرده ابهام می ماند!!!
 
به دنبال خانم اینترنتی:
من هم با خود گفتم که عصر ارتباطات است و جهان به کوچکی دهکده ای ؛ پس دیگر دغدغه " فرهنگ بسته " را ندارم  که در ارتباط یا شناسایی دختر دلخواهم جهت ازدواج مشکل داشته باشم. دیگر دامنه گزینشم به چند دختر آشنای همسایه، محل کار و تحصیل و فامیل محدود نیست.می توانم از طریق کامپیوتر از میان این همه دختر برومند، باسواد و های کلاس ؛ دختر مناسب و مطلوبم را بیابم و با او ازدواج کنم.
کامپیوتر را روشن می کنم ، به اینترنت وصل می شوم تا از میان هزاران دختر برومند ، با سواد و با فرهنگ و های کلاس ؛ که آنها هم چون خودم به اینترنت متصل هستند ؛ دست به گزینش بزنم و فهیم ترین همسر عالم را ( که حتما وجود دارد) برای خودم انتخاب کنم.
با آی دی خودم وارد چت رومهای مختلف با مضامین عاشقانه می شوم. با پی ام های مختلف هر آی دی را که نام دخترانه دارد بمباران می کنم. ولی به ندرت جوابی می دهند و یا اینکه با سئوالات کوتاه و پی در پی ، بی اعتمادی و شک خود را نسبت به من ابراز می کنند. و بیشتر اوقات نمی توانم صحت مطالب و ادعای خود را برای آنها اثبات کنم.
همش در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...

 داستان یک دختر 16 ساله که بخاطر کم محلی خونوادش خودشو بدبخت کرد

اگه پدر مارد شما هم بتون کم محلی میکنن این داستان را پرینت بگیرید بدید بشون متمعنم تاسیر داره

در محوطه اداره آگاهی نیروی انتظامی، دختر و پسر جوانی توسط مأموری به یکی از شعبه های آگاهی هدایت می شدند. آثار ترس در چهره پسر مشخص بود، و التهاب و شرم در رفتار دخترک دیده می شد. در حرکات آنان دقیق شدم. دخترک سعی می کرد از جوانک فاصله بگیرد، در حالت او تنفر پیدا بود. ولی پسر جوان می کوشید خود را بی تفاوت نشان دهد.

چند لحظه در کنار آنها حرکت کردم. فهمیدم که بحث بر سر اختلافی بود که بین دختر و پسر رخ داده است. وقتی از قضیه پرسیدم؛ دخترک شانزده ساله، داستان زندگی خودش را چنین تعریف نمود:

 

بقیه را در ادامه مطلب تعریف نمود



ادامه مطلب ...
شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 13:9 ::  نويسنده : بردیا

اینم یه نامه عبرت آموز دیگه

کی می خواهید احساسات خودتونو کنترل کنید! خودتونو بدبخت نکنید

دختري نوزده ساله هستم که از راه پاکي و شرافت فاصله گرفتم و دل به هوا و هوس خويش سپردم و در دره بندنامي و اعتياد سقوط کردم. نقطه انحراف من از بي تقوايي و چشم چراني آغاز شد، که سرانجام آن بس تلخ و ناگوار بود.

اين نامه را براي جلب ترحم و دلسوزي شما نمي نويسم، چون خود را لايق آن نمي دانم. اما مي خواهم صدايم به گوش دختران ساده لوح برسد؛ شايد آنان فريادم را بشنوند، قصه زندگي ويران شده ام را بخوانند.

از تابستان سال گذشته بود که بيچارگي من شروع شد. به سفر شمال رفته بوديم. مثل پرنده اي آزاد بودم، و همانند برخي از دختران ناآگاه، چشمم در جستجوي چشمي بود که با محبت نگاهم کند.

در يک مهماني جواني نظرم را جلب کرد. من دايم به او نگاه مي کردم، او هم مرتب چشم به من دوخته بود. آشنايي ما با خوشحالي و رضايت دو جانبه شروع شد- و با همين دوستي پنهاني، زندگي آينده ام تباه شد.

چند روزي از دوستي ما بيشتر نگذشته بود. او به گونه اي باور نکردني اعتماد و اطمينان مرا جلب کرده بود. وقتي با هم بوديم، از همه چيز و همه جا سخن مي گفتيم؛ و من بي خبر از همه جا، دور نماي يک زندگي عالي را در کنار او، در ذهنم مجسم مي کردم.

بعداز ظهر يک روز گرم، با هم قدم مي زديم. از بي خوابيهايم، که بر اثر هيجانات خيال بود، براي او حرف زدم، و او با مهرباني بسيار گوش مي داد. وقتي سخنم تمام شد، چند قرص از جيبش بيرون آورد و با لحن بي تفاوتي گفت: من گاهي دچار بيخوابي مي شوم، اما اين قرصها نجاتم مي دهد! و سپس قرصها را در دستم گذاشت.

شب هنگام، دوباره بيخوابي به سرم زد. يکي از قرصها را خوردم- و اين آغاز اعتياد من بود.

بعد از آن که به تهران برگشتيم، دوستي من و او- که فرشته خيالم بود- همچنان ادامه داشت.

شبي در خيابان قدم مي زديم، او سيگاري آتش زد و به من داد؛ با کشيدنش خود را بر فراز ابرهاي آسمان احساس کردم. خلاصه وقتي به خود آمدم، دامن عفتم را نيز آلوده يافتم.

ديگر تمام شد؛ من دروازه هاي سعادت را به روي خود بستم و گرفتار دام شيطان شدم. حالا ديگر يک هروئيني کثيف و آلوده دامن هستم؛ که براي اندکي هروئين، ننگ خود فروشي را بر تن تباه شده ام؛ زده ام...!

هرگز براي من اشک نريزيد.

اما اگر دختر جواني هستيد، نگذاريد که مانند من قرباني شويد؛ و هرگز تجربه تلخ مرا تکرار نکنيد. چشم خويش را پاک نگه داريد؛ از معاشرتهاي ناسالم بپرهيزيد؛ از جاده عفاف و پرهيزکاري دور نشويد، تا به چنگال گرگهاي انسان نما، گرفتار نگرديد.

شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 13:1 ::  نويسنده : بردیا

خانم فائزه که دختر نسبتاً نجيب وخوبي هم بود، به واسطه عدم رعايت برخي مسائل شرعي و قانوني، در مسير مدرسه با جواني 20ساله و خوش‌تيپ با يکدستگاه اتومبيل پيکان‌کرم‌رنگ که با تزئينات جالبي به شکل اسپرت درآمده بود آشنا شد. ابتداي کار نگاه‌هاي دزدکي توأم با شرم و خجالت از طرف فائزه بود به گونه‌اي که تا نگاهش در چشمان غلام مي‌افتاد قلبش به شدت مي‌تپيد و عرق مي‌کرد؛ همان چشم‌چراني‌هايي که از يک ناشي از غفلت از جمال دل‌آراي خداي جميل و از سوي ديگر ريشة مشغول شدن ذهن و بازداشته شدن از امور اساسي و فريب خوردن و در نهايت افتادن در دام انحرافات جنسي و فساد و بدبختي‌هاي ناشي از آنهاست، از اين رو نگراني خاصي توام با احساس فريب داشت، فريب ظواهر و جاذبه‌هاي مادي و نظر به شخص غلام و غفلت از شخصيت وي.

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

نامه اي به يک دوست
اين نوشته، نامه يک دختر جوان است، که در آغاز آشنايي اش با پسري که هنوز او را نديده و تنها از طريق تلفن با هم آشنا شده اند، نوشته اشت

با نام خدا
زيباترين سلام را بر روي طراوت ترين گلبرگ شقايق، با قلمي از استخوان وجودم، و با جوهري از خون رگهايم برايت مي نويسم؛ و بر بال پرستوي عاشق مي گذارم تا از شهرهاي دلباخته قلبم عبور کند و به تو برسد، شايد که پذيرا باشي.
با ديدگان نافذت به درون دلم بنگر، ببين اين زخمها جانگاهي است که با دست زندگي بر دلم نشسته؛ اين نيز زخمهاي گوارائي است که دست عشق بر آن نهاد.
امشب براي اولين بار غرور مرداه ام در برابر صداي بي تفاوت يک پسر شکست. چون اين نامه را که نشان عجز من است برايت مي نويسم.
در شب اولي که با تو صحبت کردم، هر چه بيشتر با هم صحبت مي کرديم فکر مي کردم باهات آشنا هستم؛ فکر مي کردم ديدمت؛ فکر مي کردم تو هموني هستي که سالهاست در خيال خودم تصويرش را مي کشيدم.
ولي همش فکر بود، چون ما دخترها عادت کرده ايم خيال باف باشيم. و در برابر هر چيز احساس زنانه مان گل مي کند، و اجازه نمي دهد درست فکر کنيم.
البته شب اول فکر مي کردم تو هم مثل پسرهاي ديگر هستي، صداي سرد تو چنان در گوشم سوت مي کشيد که فکر مي کردم تو دوست داري اذيتم کني، و احساس منو زير پاهاي قويت از بين ببري.
در همان روز که صداتو شنيدم فهميدم تو کي هستي؛ هموني که بعدها به خاطر پست ترين خواهش هات سر فرو مي آورم و اطاعت مي کنم.
يادم وقتي پنج روز نتوانستم باهات صحبت کنم، چنان رنگم زرد شده بود، که همه به مادرم مي گفتند چي به روز اين آورده اي. خلاصه خاطرات خوشي بود.
در روزهاي اول حرفاتو باور مي کردم؛ ولي وقتي مي ديدم با افراد ديگر هم همينطور هستي، يک نوع تشويش و نگراني وجودم را مي گرفت.
ولي بازهم به خودم نهيب مي زدم.
يادم براي اين باهات آشنا شدم چون دوستي ايده آل براي من شدي، و اصلاً فکرش را نمي کردم با هم صميمي بشيم و همش مي گفتم: آيا من دختر ايده آلش هستم؟ يا به هر طريقي مي خواستم از راز دلت باخبر بشم. يا اينکه ازت بخواهم، که از من بخواهي دوست داشتن را يادت بدم.
خلاصه هزار جور فکر تو سرم رژه مي رفت.
اصلاً دوست نداشتم اذيت کنم؛ ولي وقتي باهات حرف مي زدم مي خواستم يک جوري ذهنتو تحريک کنم. بچه هاي مدرسه به من مي گفتند: خيلي خشک و بي رحم! مي گفتند واقعاً راست مي گي کسي را دوست نداري.
ولي من تو را دوست داشتم، اما بروز نمي دادم. البته مثل اونها هم نبودم که بيست روز يک بار، يک دوست پسر انتخاب کنم.
اصلاً نمي دانم چرا هيچ حرفي در دلم نفوذ نمي کرد. ولي امان از روزي که آدم غرورش خورد بشه، قلبش بشکنه؛ از روي لجبازي دوست داره همه کاري بکنه.
من ديگه اون دختري نيستم که از روي منطق و از روي ديد خوب به همه چيز نگاه مي کنه. و از اين نامه اين منظور ندارم که از خودم تعريف کنم ولي برايت تعريف مي کنم که چرا تو به اين صورت در دلم آشيانه کردي...
يادم يروز دوستم به يکي مي گفت: نمي داني رؤيا مخ يکي کار گرفته، چه جورم. دوست مي گفت: دلم مي سوزه براي بنده خدا.
ولي دلم مي خواست به اونها بگم: اين برعکس.
براي يک لحظه اشک توي چشمام جمع شد، چون ياد نامه هايي که برايت نوشته بودم، افتادم. شروع کردم به گريه کردم. تو خيلي بدي، عقلت پسري با شخصيت را نشون مي دهد، قلبت تهي از همه چيز. زبانت مثل شيريني، که خوردن داشته باشه. تو خيلي شيريني، شيرين تر از شکر، لايقي که برات بخوانم:
نگاه گرم تو چه مهربونه مثل تک ستاره هاي آسمونه
خنده هاي تو پيام آور شادي لبت، نيشکر خوب جنوبه
دوست دار تو

با خواندن اين نامه، شايد اندکي روشن شود که چگونه صحبتهايي کوتاه، مي توانند بر قلب هاي عاطفي دختران تأثير گذارد و ادامه آن صحبتها باعث تغيير شرنوشت آنها شود. و احياناً آنان را به پرتگاه سقوط بکشاند.

پسر ها مواظب باشید 
 

شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 11:44 ::  نويسنده : بردیا

این نامه را یه دختر قبل از خودکشیش نوشته

قابل توجه این که وضع مالی این دختر هم خوب بوده

تحقيقات علمي و تجربه نشان داده است که بسياري از جنايت ها و خيانت ها بدست کساني انجام مي شود که از کانون گرم خانواده محروم بوده اند. و بهره اي از محبت دلسوزانه والدين نبرده اند.
نقش عواطف در زندگي انسان بسيار مهم و سازنده است. بدون عواطف گرم حقيقي، زندگي زنان، مردان، دختران و پسران و همه طبقات اجتماع فلج مي گردد، و گاهي نيز اين عقب افتادگي عاطفي به خود سرکشي مي انجامد.
نامه اي که پس از خودکشي يک دختر به دست آمده، اين حقيقت را به روشني آشکار مي سازد:
آقاي دکتر عزيز!
 

-اين نامه موقعي به دست شما مي رسد که ديگر من زنده نيستم. قصه اي که براي شما مي نويسم، جرياني است که هيچ کس از آگاه نيست؛ و از شما نيز مي خواهم که به مادرم چيزي نگوييد، چون گناه من به گردن اوست.
آري مادرم گناهکار است. او زني خشن، خودپسند، سختگير و بي رحم است. براي تربيت من که تنها فرزندش بودم، رنج بسيار کشيد. او مادر من بود، معلم من بود، ولي هرگز نخواست دوست من باشد. حتي هنگام بلوغ جرأت نکردن از آن حادثه که براي هر دختري رخ مي دهد، با او حرفي بزنم.
و روزي رسيد که اين کمبود را ديگري جبران کرد. من که تشنه محبت بودم، دست پر مهر او را به گرمي فشردم و به رويش آغوش گشودم. يقين دارم دختران محبت ديده، هرگز دچار اين لغزش نمي شوند؛ کسي که در خانه اش چشمه آب حيات دارد، به دنبال سراب نمي رود.
او به من قول ازدواج داد. من ديوانه وار عاشقش شدم، او هم خود را دلباخته و بي قرار من نشان مي داد. نتيجه را شما خود مي توانيد حدس بزنيد. آنچه نمي بايست واقع شود، اتفاق افتاد...!
يک ماه بعد از کاميابي، او از من گريخت و سردي نشان داد. من در آتش سوزنده اي مي سوختم، و جرأت نمي کردم اين موضوع را با مادرم در ميان بگذارم.
سه ماه گذشت، بالاخره يک روز- که ديدم پدر و مادرش از خانه خارج شدند- به سراغش رفتم.
در زدم؛ خودش در را به روز من گشود. تا مرا ديد خواست در را ببندد، اما من خود را لاي دو لنگه در انداختم و وارد شدم.
گريه کنان گفتم: چرا با من چنين کدي؟ وحشيانه بازوي چپم را گرفت و از خانه بيرونم انداخت و گفت: برو گمشود دختر نانجيب! تو را اصلاً نمي شناسم! و سپس در خانه را بست.
گريه و زاري نتيجه اي نداشت، به خانه رفتم؛ اما جرأت گفتم آن واقعيت را نداشتم- زيرا مادرم را دوست خود نمي شناختم.
آقاي دکتر!
من دختري تنها بودم و از محبت مادر بهره اي نبردم. از اين رو، خيلي زود به دام فريب جواني زيباصورت، اما زشت سيرت، گرفتار شدم و گوهر عفت خود را از دست دادم. خيلي زود به بن بست رسيدم و به انتهاي راه زندگي...
آقاي دکتر!
ديگر چيزي نمي نويسم، چون هيچ کس نمي تواند اندوه بزرگ مرا درک کند. اين نامه را نوشتم تا عبرتي باشد براي دختران ساده دل، که به مصيبت من گرفتار نشوند.
 

جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 22:19 ::  نويسنده : بردیا

جهان: اکثر قریب به اتفاق دخترانی که رابطه دوستی طولانی مدت با پسران دارند در آغاز رابطه دوستی علی رغم تصورشان درگیر روابط جنسی خواسته یا عمدتا ناخواسته می شوند.

بر اساس نتایج یک پژوهش که در شمال شهر تهران انجام شده است اکثر دختران طی ۲ سال اول رابطه خود باجنس مخالف، درگیر روابط جنسی می شوند.

این در حالی است که تقریبا همه دختران مورد مطالعه در ابتدای برقراری رابطه دوستی تصور می کرده اند که از درگیری جنسی مصون بوده، مهارت و قدرت کافی را در کنترل و هدایت روابط و دوستی دارند.

در بخش دیگری از این مطالعه آمده است اکثر قریب به اتفاق آنها در آغاز روابط دوستی با پسران بر این باور بودند که آنها خیلی زرنگ تر از آن هستند که دوستشان بتواند از آنها سوء استفاده جنسی کند.

در بخش تحلیلی این پژوهش یکی از علل درگیر شدن دختران در روابط جنسی برداشت نادرست آنها از روابط دوستی با پسران عنوان شده است.به عنوان مثال انگیزه و هدف اکثر دختران از برقراری رابطه دوستی با جنس مخالف جلب حمایت و عاطفه گزارش شده است،در حالی که در پسران، برقراری روابط جنسی انگیزه و هدف اصلی رابطه دوستی بوده است.
 

دخترا بفهمید دیگه 

جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 22:5 ::  نويسنده : بردیا

در خصوص این موضوع چند نکته اساسی را متذکر شوم :
1 -  اینکه چرا بخش قابل توجهی از جوانان امروز ما درگیر روابط با جنس مخالف گردیده اند محتاج تحلیل و بررسی مستقلی ست که من پیش تر از این در درسی با همین عنوان به زمینه ها و آثار آن اشاره کرده ام . اما آنچه در این مقال قابل اعتناست نتایج پنهانی ست که این ارتباطات برای فرد جوان از هر دو جنس و نظام اجتماعی به بار می آورد که لازم است بطور گذرا به آن اشاره ای داشته باشم :
الف / افزایش سن ازدواج در جوانان -  بر خلاف آنچه بخشی از جوانان بویژه دختران گمان کرده اند که از راه برقراری ارتباط با جنس مخالف می توان زمینه آشنایی و شکل گیری یک ازدواج را فراهم ساخت ، وجود این ارتباطات باعث شده که میل و انگیزه ازدواج و نیز قدرت تصمیم سازی نسبت به آن در جوان و بویژه پسران رو به زوال گذاشته شود . پسری که بدور از هر زحمت و تلاش و برنامه ای و بدون فراهم ساختن زمینه های ازدواج و همراه کردن خانواده در تصمیم به ازدواج ، براحتی می تواند با دختری تماس برقرار کند ( که عمدتاَ به لایه های درونی تر این تماس هم کشیده می شود ) چرا خودش را در فرآیند ازدواجی قرار بدهد که محتاج مقدماتی ست و زحماتی ؟ .
علاوه بر این، این مسیر برای جوان عادتی درست می کند که تصمیم به ازدواج را به انحراف می برد . شما فکر می کنید علیرضا اصلاَ به ازدواج هم فکر می کند وقتی مهرانه بعدی در دو قدمی اش آماده و مشتاق ارتباط است؟!

همش تقصیر دختراست که دوست پسرا میشن 

ادامه مطب را هم بخونید



ادامه مطلب ...

 این نامه مهرانه به نامرد رویا هاشه 

بخدا از این پسر ها فراونه حواستون باشه

سوختم! سوختم...
مي‌فهمی؟ آتيش گرفتم، شعله ور شدم، درست مثل چوب خشکی که روش نفت بريزن و بعد؛ فقط يه جرقه! می فهمی چی ميگم؟ نه! نميفهمی، هيچ وقت نفهميدی. همیشه، هميشه فرار کردی، دروغ بودی، پشت شخصيتای مختلف پنهون شدی... تو بهترين جرقه بودی، يه جرقه کوچيک برای يه آتیش بزرگ؛ و بعد... من خاکستر شدم!
هيچ وقت، هيچ وقت نخواستی بفهمی، نخواستی بفهمی که من اون روزا، اون روزای سخت بعد از اينکه اون بيماری لعنتی بابامو زمين گير کرد چه حالی داشتم، چقدر تنها بودم، چقدر خسته بودم...
پشتم، کمرم شکسته بود... بابام، بزرگترين و استوار ترين تکيه گاهم حالا برای کوچک ترين کاراش نياز به ديگران داشت... و من... ديگه نميتونستم به اون تکيه کنم. تو اون روزای سخت، تو اون روزای تلخ، ديدن تو برام بهشت بود، يه هديه الهی بودی... می فهمی؟ ميفهمی؟ ميفهمی؟ من نياز به تکيه گاه داشتم. يه نياز بزرگ... يه خلا تو دلم بود، يه... تو برام شدی تکيه گاه، تو اوج روزای تلخم. وقتی ديدمت ، تو همون سکوت، تو همون لحظه های بی صدا؛ يه حس، يه چيزی قلقلکم داد... بعد خيلی آروم، مثل يه درخت... نه! مثل يه علف هرز رشد کرد، بزرگ شد، بزرگتر، بزرگتر... تو نديدی!
نفهميدی! تو دنبال آرزوهای خودت بودی، خواسته های خودت... تو هيچ وقت هيچی واست مهم نبود، يه کس يا يه چيز برای تو تفاوت چندانی نداشت، تو فقط يه وسيله ميخواستی، يه پل که تو رو به آرزوهات برسونه... مهم نبود که اين وسيله چی سرش مياد، برای تو، فقط آرزو های خودت مهم بود!
من بهت تکيه کردم، دورت چرخيدم، نوازشت کرم، بوسيدمت... ولی همشه از راه دور؛ با يه دنيا عشق، آرزو... رويای رسيدن، با تو بودن، با تو موندن... 

بیچاره مهرانه و مهرانه ها

ادامه مطلب را حتما بخونید

 



ادامه مطلب ...
جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 21:14 ::  نويسنده : بردیا

 دکتر محمود گلزاری عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در همایشی آمار قابل تاملی را از دوستی دختران دبیرستانی اعلام کرد و گفت: در ایران ۸۰ درصد دختران دبیرستانی با یک پسر دوست هستند و حتی ممکن است ارتباط جنسی هم داشته باشند که خانواده‌ها و مسئولین مدارس از این موضوع بی‌اطلاع هستند.

 واقعا متاسف شدم 

منم چهار روز دیگه می خوام ازدواج کنم ببین چه درد سری برام پیش میاد

اولا که دیکه جرات نمیکنم به کسی اطمینان کنم

دوما دختره فکر میکنه دوست پسرش مرد رویا هاشه به من جواب منفی میده

سوما ممکنه از اون شکست عشقیا باشه که بعد ازدواج با من هنوز تو فکر اون دوسته باشه

بقیشم خودتون میدونید دیگه 



ادامه مطلب ...

 سلام دوستان عزیزم



لطفا اگه مطلبی، مقاله ای، سوالی، تجربه ای چیزی در باره موضوعات وبلاگ دارید برام ایمیل کنید یا در نظرات بنویسید تا در وبلاگ قرار بدم و همه استفاده کنن 

هر کس کمک کنه لینکش رنگی تو وبلاگ قرار میگیره

email: jikooooooly@gmail.com

bardiya3@aol.com



 اگر هم به نظرتون مطلاب مفیده در خبر نامه عضو شوید تا مطالب جدید براتون ایمل بشه

من از طرف لوکس بلاگ از همه دوستانی که لینک بودن حالا نیستن

نظر داده بودن حالا ندادن

عضو خبر نامه بودن حالا نیستن عذر خواهی میکنم

لوکس بلاگ همرو پاکید

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
آخرین مطالب
پیوند ها


 
 
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است